(( به نام خدا ))
برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک با رویکرد تدوین استراتژی
مقدمه :
در میان پیشرفت های اخیر در دانش مدیریت،می توان پیدایش جنبشی تازه به نام مدیریت استراتژیک
( راهبردی ) اشاره کرد،که هم اکنون شیوه ی مشخصی را در دیگر زمینه های مدیریت در پیش گرفته است.
به دلیل توانمندی مدیریت استراتژیک،اصول و موازین آن توانسته،جایگاه شایسته ای را در بین سازمان ها بدست آورد و با پذیرش همگانی رو به رو گردد.
مدیریت استراتژیک،برنامه ای هماهنگ،جامع و پیوسته است که استعدادهای ممتاز سازمان را با محیط ارتباط می دهد و منظور از آن تحقق هدف های سازمان در چهارچوب اجرای صحیح مدیریت است.
اولین قدم : در تدوین مدیریت استراتژیک در سال های آخر دهه 1950 برداشته شد.
مدیران روشی ابداع کردند که برای کجایی و چرایی حرکت سازمان خود در آینده تصمیم گیری کنند،قسمت تحلیلی این روش را طراحی استراتژی نامیده و فرایند طراحی گروهی آن را برنامه ریزی استراتژیک خوانده اند.
دومین قدم : در اوایل دهه 1970 برداشته شد،زمانی که مدیران کشف کردند که با هر تغییر گستر در استراتژی سازمان شکل گیری درون سازمانی شرکت نیز بایستی دگرگون می شد،این فرایند برنامع ریزی توانمندی نامگذاری شد.
سومین قدم : در سال های آخر دهه 1970 و در واکنش نسبت به نظرات روز افزون تغییرات ناگهانی در محیط برداشته شد.برای مواجه شدن با این دگرگونی ها،موسسات بازرگانی شروع به استفاده از فن واکنش استراتژیک در زمان واقعی کردند و آن را مدیریت مساله نامیدند.
تازه ترین تدوین،استقرار برنامه ریزی استراتژیک و مدیریت استراتژیک است،که روش جامع نظام یافته ای برای برخورد با تغییرات است،به طوری که مدیر توانایی لازم را برای اداره تصمیمات،به دست آورده و با استفاده از یک سیستم خدماتی کامل و با شناخت توانمندی های داخلی و فرصت های محیطی زمینه رشد سازمان را فراهم می کند.
سیاست گذاری کلی در سازمان :
سیاست گذاری کلی یا طرح ریزی جامع برای سازمان،فرایندی نظامند است که طی آن سیاست ها و رهنمود های کلی یک سازمان برای تحقق اهداف سازمانی،تبیین می شوند.
سیاست گذاری کلی سازمان یا طرح ریزی برای سازمان در برگیرنده مراحل زیر است :
آرزوها و رویای آینده ی سازمان را به تصویر می کشد،که در صورت تحقق،تحول عظیمی در سازمان رخ می دهد.
مشخص کننده ی نتایج راهبردی است که در سازمان برای رسیدن به آن ها تلاش می کند.
نشان دهنده ی خط مشی سازمان است،که راهنمای مدیران استراتژیک می باشد و در برگیرنده ی بایدها و نبایدهای سازمانی است.
چگونگی رسیدن سازمان به اهداف خود را معین می کند.
در بر گیرنده ی رویه ها و ابزارهایی است که برای پیاده سازی استراتژی سازمان کاربرد دارد.
حاوی مجموعه فعالیت های مشخصی است که در زمان معین شروع و پایان می پذیرد.
تعریف استراتژی :
استراتژی به مفهوم کلمه،عبارتست از ( سوق دادن،بردن،فرستادن و پاییدن ).
در زبان فارسی،به استراتژی راهبرد و یا سوق الجیشی گفته می شود.اولین تفکری که به مفهوم استراتژی اشاره کرد،فیلسوف چینی بنام ( سن تسو ) بود،که رساله اش را 400 سال قبل از میلا مسیح تحت عنوان هنر جنگ نگاشته است و به عنوان پدر استراتژی شناخته می شود.
استفاده از مفهوم استراتژی در حیطه سازمان و مدیریت در نیمه ی دوم قرن بیستم میلادی آغاز شده است و در اصل به معنای ایجاد تحول در یک سازمان یا یک مجموعه،مورد توجه قرار گرفته است.
جک ولش : مدیرعامل جنرال الکتریک،شرکتی که مطالعات استراتژی را اجرا نمود.
استراتژی را چنین تعریف می کند : استراتژی عبارتست از،تلاش برای درک این مطلب که در جهان امروزی از چه جایگاهی برخورداریم و به این موضوع که آرزو داریم در چه جایگاهی باشیم،نمی پردازد،در مقابل باید ببینیم به کجا می خواهی برسیم ؟
بر اساس نظریه مینتزبرگ ( mintzberg ) تعریف استراتژی را از پنج دیدگاه می شود مطرح ساخت،که عبارتند از :
در حقیقت استراتژی نیز مانند سایر شاخه های علم مدیریت مجموعه ای از اصول و قواعد است که شناخت و توان بکارگیری آن ها به مدیران توانایی بهتری در اداره سازمان می بخشد.
عوامل اصلی تشکیل دهنده ی استراتژی :
استراتژی یک فرایند بسیار زیرکانه است برای دستیابی به اهداف،برای رسیدن به این منظور در طراحی های استراتژی باید عواملی را مدنظر قرار داد که رسیدن و یا نرسیدن به اهداف نهایی را ممکن یا غیر ممکن نماید.
عوامل مهم تشکیل دهنده استراتژی سازمان،شامل موارد زیر است:
فرایند مدیریت استراتژیک :
فرایند مدیریت استراتژیک را نباید جدا از فرایند مدییت کلی سازمان به حساب آورد.
اگر به سازمان به صورت سلسله مراتبی توجه شود،مدیریت استراتژیک در برگیرنده حیطه مدیریتی ویژه ای است که مدیریت عالی به آن مشغول است و از دو عنصر تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک تشکیل شده است و شکل فرایند به ترتیب زیر،تعریف شده است :
با پیگیری این رویکرد،مدیریت استراتژیک را می توان به عنوان فرایند تفکر استراتژیک،برنامه ریزی،سازماندهی،اجرا،هماهنگی و کنترل فعالیت ها تعریف کرد.
که برای تنظیم روابط سازمان با محیط بیرونی و تعیین جهت و مسیر حرکت سازمان برای دستیابی به چشم انداز صورت می گیرد.
فرد آردیوید مدیریت استراتژی ک را چنین تعریف می کند :
هنر علم تدوین،اجرا و ارزیابی تصمیمات وظیفه ای چندگانه ای است که سازمان را قادر می سازد به مقاصد خود دست یابد.
بر اساس دیدگاه دیوید،مدیریت استراتژیک شامل مراحل اصل تدوین،اجرا و ارزیابی استراتژی می باشد.
مدیریت استراتژیک ویژگی های کلی مدیریت عمومی را داراست،علاوه بر این،برخی خصوصیات مختص به خود را نیز دارد،که به شرح زیر است :
سطوح مدیریت استراتژیک :
اصولامدیریت استراتژیک در سه سطح طبقه بندی می شود (( شرکت هایی که بسیار بزرگ هستند و دارای هلدینگ های متفاوتند در سطح کل سازمان،سطح واحد های کسب و کار و سطح وظیفه ای تعریف می شوند )).
شرکت ها و سازمان های کوچک تر دارای ساختار سازمانی مسطحی هستند،مدیریت استراتژیک معمولا در دو سطح کل سازمان و سطح وظیفه ای تعریف می شود.بنابراین سطوح سه گانه آن عبارتند از :
1- سطح کل سازمان : هدف از مدیریت استراتژیک در این سطح هدایت کل مجموعه و تخصیص بهینه منابع در آن است.استراتژی های این سطح را،استراتژی های کل شرکت می نامند.
2-سطح واحد تجاری استراتژیک ( کسب و کار ): در این مورد،واحد استراتژیک بر بهبود موقعیت رقابتی محصولات یک کسب و کار یا یک واحد تجاری در صنعت یا یک بخش از بازار خاص را در نظر می گیرد.
3-سطح وظیفه ای : در این سطح یک حوزه کاری برای کسب اهداف و استراتژی های بنگاه و کسب و کار از طریق حداکثر کردن بهره وری منابع را بیان می دارد و بر اساس اهداف سطوح بالاتر برای هر کدام از وظایف واحدهای تجاری استراتژیک،استراتژی وظیفه ای تعیین می شود و به توسعه و تقویت شایستگی های بازار،می پردازد تا به این وسیله بتواند به مزیت رقابتی دست یابد.
همان طور که یک شرکت بزرگ،چند واحد تجاری استراتژیک دارد و هر واحد استراتژی خود را دنبال می کند.
هر واحد تجاری خود نیز از مجموعه ای بخش ها تشکیل شده است که هر یک از استراتژی های خاص خود پیروی می کند.جهت گیری استراتژی،کاری از استراتژی سطوح بالاتر تعیین می شود.
وظایف مدیریت استراتژیک :
یک مدیر استراتژیک برای پیاده سازی فرایند مدیریت استراتژیک در یک سازمان،باید درک صحیح از وظایف مدیریت داشته و نسبت به آن ها تسلط کافی داشته باشد.
مدیریت استراتژیک در یک سازمان باید تعریف روشن از کسب و کاری که در آن فعالیت می کند،داشته باشد،تا بتواند رسالت و هدف کلی سازمان را مشخص نموده و برای سازمان یک چشم انداز استراتژیک پدید آورد و سپس نسبت به تعیین اهداف قابل سنجش و اندازه گیری که امکان دسترسی به آن وجود دارد داشته باشد اقدام نماید و برای رسیدن به این اهداف،شروع به تدوین استراتژی های مناسب نماید،تا بتواند در مرحله اجرای استراتژی های تدوین شده را،عملی سازد و به اهداف پیش بینی شده برسد.
5 وظیفه مدیریت استراتژیک :
یکی از اصلی ترین مراحل مدیریت استراتژیک،تعیین ارکان جهت ساز و پدید آوردن آرمان چشم انداز و ماموریت استراتژیک در چهارچوب اصول ارزشی سازمان است.
بنا بر این،شناخت مفهوم آرمان،چشم انداز،ماموریت استراتژیک و ویژگی های آن ها،جزء اولین گام های مدیریت استراتژیک به شمار می آید.
اولین گام در فرایند مربوطه است که توسط مدیران عالی سازمان تعیین می شود.بر این اساس آرمان های سازمانی،در حقیقت ارزش ها و علایق نهایی و بسیار بلند مدت یک سازمان هستند که توسط مدیران عالی و رهبران در بستر افکار و اعتقادات آنان شکل می گیرد.
چشم انداز هر سازمان،مبین آن است که این سازمان می خواهد در سال های آینده در چه موقعیتی باشد.
نقشی است که یک سازمان در جامعه به عهده گرفته،تا با ایفای آن،خدمات مورد نظر را ارائه و نیازهای جامعه را برآورده سازد.
وظیفه دوم : تعیین اهداف
اهداف مشخص کننده،نتایج راهبردی است که سازمان باید به آن ها دست یابد و اهداف مدیریت استراتژیک را می توان در گروه ها زیر،مورد بررسی و تحلیل قرار داد.
اهداف بر اساس زمان دسترسی عموما به سه دسته ی اهداف ( بلند مدت،میان مدت،کوتاه مدت ) تقسیم می شوند.
وظیفه سوم : تدوین استراتژی
تدوین استراتژی شامل،اعمال ترکیبی است که مدیران برای تعقیب و پیگیری ماموریت سازمان و رسیدن به اهداف استراتژیک مالی خود اتخاذ یا قصد آن را دارند،سازمان ها در تدوین استراتژی باید ماموریت و اهداف مالی آن را مورد توجه قرار دهند و فرصت ها،تهدید ها،نقاط قوت و ضعفی را که سازمان با آن رو به رو خواهد شد را بشناسند تا راه حل مناسب برای آن پیش بینی نمایند.
در تدوین استراتژی،باید نحوه ی رشد بازار،کسب و کار و جلب رضایت مشتریان مشخص شود.
همچنین نحوه ی اداره هر یک از بخش های عملکردی کسب و کار و رسیدن به اهداف استراتژیک مالی در تدوین در نظر گرفته و باید دقت نمود،که استراتژی های تدوین شده،قابلیت اجرا داشته و اصطلاحا عملگرا باشند.
تدوین استراتژی مستلزم نوآوری و داشتن خلاقیت در کسب و کار و نیز تیزبینی و هوشیاری در شناسایی موقعیت ها و انتخاب گزینه مناسب است،در حقیقت تدوین استراتژی یک عمل کارآفرینانه،خطرجویانه و ماجراجویانه است.
وظیفه چهارم : اجرای استراتژی
عبارت است از،مجموعه فعالیت هایی که برای اجرای یک طرح استراتژیک لازم و ضروری است.
اجرای استراتژیک،فرایندی است که بر اساس آن،استراتژی ها با بهره گیری از برنامه ها،بودجه و رویه ها به اجرا در آمده و عملیاتی می شوند.
به طور کلی،اجرای استراتژی نیاز به دو ابزار دارد.
اولین ابزار استراتژی در سطح وظیفه می باشد:
استراتژی های وظیفه ای،روش هایی را برای هماهنگ سازی مهارت ها،منابع و توانمندی های تجاری سازمان به شمار می روند و عموما در حوزه های زیر تعریف می شوند.
ابزار دوم،ساختار سازمانی می باشد :
سازمان ها برای این که بتوانند اهداف خود را تحقق ببخشند،در ساختارهایشان در مفهوم کلی از دو نوع متمایز شدن در داخل سازمان به سبب کار و تخصصی شدن به وجود می آید.
یکپارچه گشتن : سازگاری و هماهنگی بین قسمت های مختلف سازمان،یک ضرورت اساسی است،که با توجه به مفهوم یکپارچه شدن حاصل می شود.
وظیفه پنجم : ارزیابی و کنترل استراتژی
در این مرحله،آنچه مورد ارزیابی و کنترل قرار می گیرد این است که استراتژی اجرا شده یا در حال اجرا به چه میزان سازمان را در رسیدن به اهداف تعیین شده یاری رسانده است.
بازاریابی و کنترل مشخص می شود که آیا سازمان باید استراتژی های جدیدی برای خود تعریف نمایند و یا استراتژی های قدیمی را با انجام اصلاحاتی به کار گیرد.برای رسیدن به این هدف،باید به 3 نکته توجه نمود.
نکته اول : مدیران در ارزیابی و کنترل استراتژی های سازمانی که آن ها را به سوی موفقیت یا عدم موفقیت سوق خواهد داد از انگیزه بالایی برخوردار باشند.
نکته دوم : یک سیستم یا فرایند بازخورد مناسب ایجاد گردد،یک سیستم ارتباطی و بازخورد موثر انحرافات بوجود آمده را در هر مرحله مدیریت استراتژیک را به موقع به اطلاع مدیران می رساند و زمینه را برای اتخاذ تدبیر لازم میسر می سازد.
نکته سوم : برای کنترل استراتژی ها،باید از استانداردها و الگوهای مناسب برای ارزیابی استفاده کرد،تا تصمیمات مربوطه به درستی گرفته شود.
بنا بر این،مدیران استراتژیک باید دائما عملکرد سازمان را ارزیابی و شرایط و اوضاع را در کنترل داشته باشند تا در مورد پیشرفت کارها تصمیم گیری کنند.
این ارزیابی ها موجب می شود که مدیران نسبت به استراتژی های کنونی شرکت اعتماد و متوجه اقدامات اصلاحی شوند و برخی از نقاط ضعف را بهبود بخشند،این اقدامات اصلاحی موجب ایجاد تغییر در فرایند تدوین و اجرای استراتژی خواهد شد،در این صورت شرکت ناگزیر می شود فرایند تدوین و اجرای استراتژی را تغییر دهد.
جایگاه تفکر استراتژیک در فرایند مدیریت استراتژیک :
تفکر استراتژیک،یک مفهوم عمیق و گسترده در فرایند مدیریت استراتژیک است و برای شناخت دقیق آن باید ابعادآن را که شامل ماهیت،ویژگی ها و کارکردهای آن می باشد را بررسی و تشریح کرد.
ماهیت
↑
تفکر استراتژیک
↓ ↓
کارکردها ویژگی ها
بعد ماهیت :
از دیدگاه ماهوی تفکر استراتژیک یک بصیرت و فهم است.این بصیرت کمک می کند تا انسان تشخیص دهد که کدام یک از عوامل در دستیابی به موفقیت موثر و کدام یک نیست.
بدون این تشخیص،مصرف منابع هیچ ثمری را در موفقیت سازمان نخواهد داشت.
بعد ویژگی ها :
مهم ترین ویژگی تفکر استراتژیک،نگرش تمام نگر به فضای کسب و کار است.
این نوع نگرش یک تصویر کلی از کسب و کار در ذهن ایجاد می نماید که زیر بنای تشخیص و تصمیم گیری قرار می گیرد و از این طریق سازمان را در مسیر صحیح هدایت می کند.
یادگیری نیز از دیگر ویژگی های تفکر استراتژیک می باشد.
بکارگیری تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک،راه رسیدن سازمان به موفقیت و تعالی است.
تفکر و برنامه ریزی استراتژیک،مکمل هم بوده و هر دو جز فرایند مدیریت استراتژیک به شمار می روند.تفکر استراتژیک به خلق استراتژی می پردازد و برای پیاده سازی و تبیین آن،از ابزارها و روش های برنامه ریزی استراتژیک استفاده می نماید.
بنابراین تفکر استراتژیک،مسیر حرکت را برای سازمان مشخص می سازد و برنامه ریزی استراتژیک حرکت سازمان را در مسیر تعیین شده تسهیل می نماید.
تفکر استراتژیک،با بررسی عوامل کلیدی داخلی و خارجی،موجبات خلق راهکارهای بدیع و خلاق را فراهم می سازد و برنامه ریزی استراتژیک اهداف استراتژیک را به برنامه های بلند مدت و کوتاه مدت اجرایی تبدیل و آن را عملیاتی خواهد کرد.
شناخت اسلام و دیدگاه آن نسبت به مدیریت استراتژیک :
مباحث مدیریتی عموما بر اساس پاردایم افزایش سود و منفعت در دنیای مادی شکل گرفته است،اما علیرغم موقعیت های مادی امروز جهان غرب از بعد معنوی و انسانی دچار مشکلات عدیده است.
در ثانی،جنبش ها در کشورهای غربی از جمله : جنبش تسخیر وال استریت یا همان جنبش 99 درصد،موید این است که دیدگاه مدیریت غربی حتی از لحاظ بعد مادی نیز دچار محدودیت ها و نارسایی های زیادی می باشد،که عموما ناشی از نگاه یک بعدی و مادی انسان و غفلت از بعد معنوی اوست.
لزوم مباحث شناخت اسلام در مدیریت استراتژیک سازمان ها و نهادهای موجود در کشورهای اسلامی،از این جهت است که در مدیریت استراتژیک ارزش های دینی و اسلامی مطرح می شود و این ارزش ها منطبق بر پایه های منطقی،فلسفی و فقهی اسلامی است.
ارزش های اسلامی با اندیشه و رفتار انسانی در مدیریت استراتژیک مرتبط است.
پس لازم است ریشه های ارزش ها و کیفیت تاثیر آن ها در اندیشه و رفتار به دقت بررسی شود.
نظام ارزشی اسلام،عموما از طریق جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی در فرایند مدیریت استراتژیک تاثیر گذار است.
بنابراین شناخت جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی از شروط لازم جهت بررسی تاثیر نظام ارزشی اسلام در مدیریت و برنامه ریزی استراتژیک می باشد.
جهان بینی اسلامی،ارکان جهت ساز سازمان را به صورت عمیق تحت تاثیر قرار می دهد و از سوی دیگر ایدئولوژی اسلامی،سیاست ها و چهارچوب های سازمانی را در تعیین اهداف و چگونگی رسیدن به آن را تحت تاثیر قرار می دهد.
بنابراین لازم است تا تعریفی از جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی و نوع ارتباط آن داشته باشیم.
« جهان بینی » مجموعه ای از بینش ها،تغییرها و تحلیل ها درباره ی جهان هستی و جامعه و انسان می باشد و به موضوعاتی از این نوع که :
جهان چنین است یا چنان است ؟
آنچنان پیش می رود که اهداف را بررسی،که آیا مبدا دارد یا ندارد ؟
غایت دارد یا ندارد ؟
و امثال این می پردازد،یا در مورد سرشت و فطرت انسان و نوع آفریده شدن و قوانین حاکم و قوانین و امثال آن سخن می گوید.
ایدئولوژی : در برگیرنده بایدها و نباید ها در زندگی بشری است.
ایدئولوژی بر پایه ی جهان بینی استوار است.اینکه چرا باید این چنین یا آنچنان بود.
چرای هر ایدئولوژی در جهان بینی آن نهفته است،که بر آن استوار است و به اصطلاح ایدئولوژی از نوع حکمت عملی است و جهان بینی از نوع حکمت نظری.
هر نوع خاصی از حکمت عملی مبتنی بر نوع خاصی از حکمت نظری است.
« پایان قسمت اول »
*عباس گلشنی*