به نام خدا
شمه ای از رفتار مدیران موفق
رازهای مدیران
1- همدلی :
فرض کنید یکی از کارمندانتان که همواره کار خود به با کیفیت مطلوب تحویل میداده، اینبار در انجام پروژه تأخیر کرده است. در این حالت، شما بعنوان یک مدیر میبایست از همدردی و شفقت کمک بگیرید تا بتوانید بفهمید کجای کار اشتباه بوده است. پس، به جای اینکه از هیچ نتیجه گیری کنید یا در ذهن خود حدس بزنید که چه اتفاقی افتاده، یک لحظه صبر کنید. یک نفس عمیق بکشید و جلوی قضاوتی را که از درونتان میجوشد بگیرید.
شما باید در مورد نتایج سخت گیر و در مورد افراد سهل گیر باشید.
2-اعتماد :
بنا را بر اعتماد بگذارید.
وقتی بی شائبه به اعضای تیمتان اعتماد میکنید، آنها نیز کارشان را به بهترین شکل انجام میدهند. مدیران بی تجربه عادت دارند در جزئیات کار اعضای تیمشان دخالت کنند؛ در حالیکه صرفاً میبایست ابزارها و حمایتهای لازم برای انجام کار به بهترین نحو را به ایشان عرضه کنند.
تجربه نشان داده است که بیشتر کارمندان تمام تلاششان را خواهند کرد تا یک کار عالی و بی نقص تحویل داده و اعتماد شما را حفظ کنند،پس نگران نباشید که اگر در جزئیات کار تیمتان دخالت نکنید ممکن است کارها اشتباه پیش برود.
3- گوش دادن :
اینرا بدانید که مدیر شدهاید که سنگ صبورهمکاران باشید و در دلهای آنها نفوذ کرده و سپس به مسیری که مجموعه میخواهد بیاوریدشان .اما اگر نتوانید خوب گوش بدهید، چطور میتوانید .
این توصیهها به درد آنها میخورد که میشنوند، اما گوش نمیدهند.
خب، بنده خدا چرا تعارف میکنی؟ وقتی ذهن خودت بینهایت درگیر مسئلهای شخصی است. چرا وقتی همکاری مراجعه میکنند میخواهد درددلهای بدون فوریتاش را بگوید قبول میکنی؟ اگر فوریتی برای شنیدن این حرفها وجود ندارد، خیلی ساده است که گوشدادن خوب به آنها را به چند ساعت بعد یا یک روز بعد منتقل کنید.
حتماً شما هم تجربه داشتهاید که تا کسی حرفی میزند، تجربههای مشابه او یا فرقهای خودمان با او به ذهنمان میآید. این تا حدی طبیعی است. بالاخره آدم است و خودخواهیهایش! اما مهم این است که آن فکرها را به زبان نیاوریم. وقتی هدف، گوش دادن به طرف است باید کاری کنیم که او به حرفهایش ادامه دهد نه اینکه با گفتن تجربههای مشابهمان جریان حرفهایش را قطع کنیم.
هر از چند جمله یکجوری به طرفتان بفهمانید که دارید به حرفهایش گوش میدهید. برای مثال، میتوانید نظر خودتان را در مورد تأثیری که این گفتهها میتواند بر هیجان طرف داشته باشد، بگویید. مثلاً «این اتفاقهایی که میگویی باید غمگینات کرده باشد.» یا اینکه «خیلی سخته نه؟» یا اینکه چند تا موضوع که گفته شد، خلاصهای از حرفهای طرف را به خودش برگردانید. مثلاً بگویید : «خب! اینجور که من فهمیدم، تو این مشکلها رو داری.» سؤال کردن برای اینکه طرف حرفهایش را دقیقتر یا با تفصیل بیشتری بگوید هم حکایت از گوش دادن ما دارد. غیر از اینها کلیشههای «خب! خب!» و «بعد چی شد؟» هم هستند که خودتان میدانید که تکرار بیش از حدشان چقدر دردآور است. یادتان باشد، گفتن یک «خب…» همراه با یک خنده کوچولو در موقع شنیدن یک مطلب بامزه، به هزار «بعد چی شد؟» بدون احساس میارزد.
این یکی را دیگر همه بلدند. سری که هر از چند گاه به طرف پایین حرکت میکند، بدنی که به جلو مایل شده است، به خاطر نزدیکتر شدن گوش به دهان گوینده، نشان از بیشتر گوش دادن است و چشمی که فعالانه به چشم گوینده خیره شده است، همه نشانههای بدنی توجه است.
خودتان بهتر میدانید که وسط حرفهای دیگران ما با خودمان حرف میزنیم. مونولوگهای درونی مثل اینکه «منظورش چیست؟»، «الان میخواهد چه حرفهایی بزند؟» میتوانید با این مونولوگها فرایند حرفهای طرف مقابلتان را بهتر تحلیل کنید. فقط یادتان باشد که سرعت زیادتر تفکر نسبت به تکلم است که چنین اجازهای به شما میدهد. یکدفعه اینقدر غرق حرفهای ذهن خودتان نشوید که از ادامه حرف های طـرف مقابلتــــان عقب بمانید!
4- آزادی عمل :
برای ارزیابی کارکنان خود آنها را در مقاطع کوتاه مدت و امورمحدود آزادی عمل بدهید تا خود را نشان داده و مدیریت آنها را ارزیابی کنید . یقینا از میان آنها مدیران خوبی خواهید یافت و شناسایی خواهید کرد.
##اخراج
یک مدیرخوب مخالفین و منتقدین واقعی و منطقی خود را سرکوب نمی کند آنها بهترین بازگو کننده نقاط ضعف شمایندپس قدردانی کن .
(( مدیریت پارس سام پخش ایرانیان،برای تمامی شما آرزوی موفقیت دارد ))